عید آمد
عید آمد و ما خانۀ خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوتِ بخت آمده نوروز
از بیدلی او را ز درِ خانه براندیم
هرجا گذری غلغلۀ شادی و شورست
ما آتش اندوه به بی آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک وپیام ست، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خَرَکِ لنگ ز جوئی نجهاندیم
مانندۀ افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم، و جز افسانۀ بیهوده نخواندیم
از نُه خمِ گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم
طوفان بتکاند مگر امید که صد بار
عید آمد و ما خانۀ خود را نتکاندیم
" مهدی اخوان ثالث"- م. امید