هفت شهر عشق
عاشقت هستم تو ای معبود من
عشق تو تاری بود بر پود من
می پرستم من تو را دیوانه وار
گرد شمعت جان دهم پروانه وار
تو مرا در بی کسی همدم شدی
در شب تنهاییم محرم شدی
از تو رویاهای من معنا گرفت
در کنارت قلب من ماوا گرفت
از نگاه عاشقت زیبا شدم
سنگ بودم از تو من دیبا شدم
قامتم در هم شکست از بار غم
با تو پیوستم دگر باره به هم
با تو گشتم هفت شهر عشق را
یافتم من در تو بحر عشق را
م. ابراهیمی
خم ابروی تو
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد