همسفر
هرجا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم ، تو راهبرم بودی
با هرکه سخن گفتم ، پاسخ ز تو بشنفتم
بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب ، شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت ، همدوش تو می رفتم
در شامگه غربت ، بالین سرم بودی
در خندۀ من چون ناز ، در کنج لبم خفتی
در گریۀ من چون اشک ، در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم ، بیت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم ، زیب هنرم بودی
آواز چو می خواندم ، سوز تو بسازم بود
پرواز چو میکردم ، تو بال و پرم بودی
هرگز دل من جز تو ، یار دگری نگزید
ور خواست که بگزیند، یار دگرم بودی
سرمد به دیار خود ، از ره نرسیده گفت :
هرجا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی
" صادق سرمد"
زیبا بود........