گلی ز گلزار جهان ما را بس

گلی ز گلزار جهان ما را بس

از هر گلستان ، گلی
گلی ز گلزار جهان ما را بس

گلی ز گلزار جهان ما را بس

از هر گلستان ، گلی

 شعر تو

توکیستی که صدایت به آب می ماند

تبسمت به گُل آفتاب  می ماند

تنت به پیرهن صورتی ودامن سرخ

به تُنگ نیمه پری از شراب می ماند

به پشت چشم تو ، آن سایه های رنگارنگ

به نقش قوس و قزح در حُباب می ماند

ترا شبی سرِ راهی دولحظه دیدن و بعد

به خانه یاد تو کردن، بخواب می ماند

از آن تبسم نوشت به سینه یادی ماند

چو برگِ گُل که به لای کتاب می ماند

کسی که شعر تو را گفت ، نشۀ سخنش

به مستیِ میِ  بیرنگِ  ناب  می ماند


                                         ید الله مفتون امینی