گلی ز گلزار جهان ما را بس

از هر گلستان ، گلی

گلی ز گلزار جهان ما را بس

از هر گلستان ، گلی

خدا حافظی

به خدا حافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند، نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند ،نشد .

          " ؟ "

< />

< />

آئینه در آئینه

آئینه در آئینه

مژده بده مژده بده ، یار پسندید مرا

سایۀ او گشتم و او برد به خورشید مرا

جان دل و دیده منم ، گریۀ خندیده منم

یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم سویِ من آرید نماز

کان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدارِ خوشش تافته در دیدۀ من

آئینه در آئینه شد ، دیدمش و دید مرا

آئینه خورشید شود پیش رخ روشن او

تابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک

گوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا

هر سحر از کاخِ کَرَم  چونکه فرو می نگرم

بانگِ " لکَ الحمّد " رسد از مَه و ناهید مرا

چون سَرِ زلفش نکشم سر ز هوایِ رُخِ او

باش که صد صبح دمد زین شبِ امیّد مرا

پرتوِ بی پیراهنم ، جانِ رها کره تنم

تا نشوم سایۀ خود باز نبینید مرا


                                   " هوشنگ ابتهاج سایه"



< />