از یک دیوان...
ای که یک هند عبیر و هِل و عنبرین، تنِ تست،
هرچه خوبیست در آن مُلک، همه در تن تست!
اسم تو، حرف تو، اندیشه و احساس تو، خوب.
( فکر من بد!) ولی از این همه، بهتر تن تست!
توری نازک مهتاب شبی، برسر شب،
جامۀ نازکی از سایۀ شب، بر تن تست،
من که زنبور صفت زمزمه خوان تو گُلم،
می خورم، می خورمت، شهدِ معطر تن تست!
ساجد خاضع آن معبد خاصم، که در او،
بت معبود تراشیده ز مرمر ، تن تست!
همه چیز تو ، به جای است و به مقدار، ولی
سخت تر از همه، دل- از همه خوشتر تن تست!
تو بهارم! که به یک گُل که به گیسو زده ای
آن بهاری که به صد باغ برابر، تن تست.
تو گل امروز به هر سینه و سر جای تو هست،
آه! این فکر که: " روزی گل پر پر تن تست!"
" منوچهر نیستانی"