حدیث جوانی
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ، ولی به سایۀ گُل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو، ای نوبهار عشق
همچون بنفشه، سر بگریبان کشیده ام
چون خاک، در هوای تو از پا فتاده ام
چون اشک، در قفای تو با سر دویده ام
من جلوۀ شُباب، ندیدم بعمر خویش
از دیگران، حدیث جوانی شنیده ام
از جام عافیت، می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو، گُل عیشی نچیده ام
موی سپید را، فلکم رایگان نداد
این رشته را، به نقد جوانی خریده ام
گر می گریزم از نظر مردمان، رهی
عیبم مکن، که آهوی مردم ندیده ام
" رهی- محمد حسن معیری"
http://i2.ytimg.com/vi/Aiw54UWz-Wc/default.jpg
با یاد رنگ و بوی تو، ای نوبهار عشق
همچون بنفشه، سر بگریبان کشیده ام
چون خاک، در هوای تو از پا فتاده ام
چون اشک، در قفای تو با سر دویده ام